خاطراتی از شهید صفری
نام خدا صدای سفیر گلوله ها تمام سکوت دشت پر از آب را مواج کرده بود.با فرودآمدن هر گلوله به زمین نوعی دلهره به همراه انتظاری کشنده مرا وادار به کنجکاوی می کرد،زیرا در باران گلوله ها و صداهای مهیب ناشی از انفجارهای پی درپی شاهد پرپر شدن دوستانم می بودم.فضای دود و گلوله ،بوی […]
خاطراتی از شهید صفری بیشتر بخوانید »