خاطره ای از شهید غلامحسین ناظری از زبان هم رزم شهید آقای حسین جوزانی
یکی دو روز به حادثه بمباران شیمیایی به اتفاق شهید حقدادی و شهید ناظری به حمام رفتیم. در حمام شهید ناظری به من گفت آقای جوزانی اگر خدا بخواهد از منطقه برگردم می خواهم تشکیل خانواده دهم ولی یک خواب دیدم که فکر می کنم زنده به فردوس برنگردم، دیشب برادر شهیدم محمد حسین را در خواب دیدم که یک کت و شلوار و پیراهن سفید برایم آورد می خواستم با او صحبت کنم که از خواب بیدار شدم حالا نمی دانم چه کنم . متوجه شدم نتیجه خواب ایشان شهادت این مرد خداست ولی چیزی نگفتم و در جواب شهید گفتم چون تو در فکر ازدواج هستی این خواب ها را می بینی . ولی شهید به من گفت غسل شهادت می کنم . و طولی نکشید که خوابش تعبیر شد و شهید شد. خداوند او را از ما راضی و با شهدای کربلا محشور نماید.