دل نوشته های سرزمین مادری : علی ناصری
ای خانیک ای سرزمین من ،چه زیباست دشت هایت ،
وچه برافراشته کوهایت،
تو نگینی هستی درخشان بربلندای کویری زرد ورنج آلود ،
از تازیانه های زمان،
ای سرزمین من خانیک،
چه زیبا در میان کوه ها آرمیده ای،
ورنج ها وشادی های مردمت را در خود نگه داشته ای،
ای خانیک عظمت کوهایت را چه کسی می تواند وصف کند،
کوه کروکیت بسان شیری است بر بلندای سرزمین من
ونگین وسرور تمام آبادی ها هستی ،
آن مردمان با صداقتت،
ای خانیک ای سرزمین من دوستت می دارم
آن زمانی که غم هایم را می بلعی
ای خانیک ای حک شده نامت در بلند نظری با آن امام زاده ات ومزارشهدایت بربلندی تمام سرزمین های پایین دستت،
ای خانیک ای سرزمین شقایق های وحشی
سرزمین زیبای من سرخی شقایق ها ولاله هایت
نشان در جوانانت دارد که حسین وار جانثاری نمودند
ای سرزمین لاله وریحان وتاب وریسمان ها
ای خانیک
ای سرزمین سر افرازم ای که در دل تاریخ کهنه ات سرشار از فرهنگ غنی هستی
ای آرام گاه اجدادم دوستت دارم
ای به تو سرشته شده خاطراتم
با آن باغ های درهم نسرت
بادام های شکوفه برسرت
وباغ های انگوریت در فصل تابستان وانگور بانی ات
چگونه این همه زیبایی تورا توصیف کنم
با آن درختان گردویت که ریشه در دل مردمان این سرزمین کهن دارد
ای خانیک ای سرزمین آبا واجدادیم بارها شنیده ام وصف چنا رت را
ای خانیک ای وطن زیبای من با آن خانه های آتش گه ات
که ریشه در گرمی دل مردمان این سرزمین دارد
ای خانیک سرزمین آسیاب های آبی
آسیاب هایی که تنوره های بلند آن
امتداد در تنورهای پرآتش وتف دیده ی زنان سخت کوش ات دارد
ای سرزمین گله وکشت گاه دوستت دارم
با (هی هک) چوپانانت
و پاتیل های مسی اش
وتوبره های پرنان و گر ماس ات
وچوپانت که بربسیط زمین استوار قدم برمی دارند
ای خانیک دوستت دارم
وقتی در ماه صیام دخترانت سبوچه به دوش برلب کاریزت
آب را خنکدان می کنند
طراوتی دارد سبو ها ی به آب رفته
سبوهای خیس خورده
ای خانیک من به جوانانت افتخار می کنم
وقتی این همه زیبای را برای آیندگان نگه دارند؟!
ای خانیک
ای که کاریزت سخن درطروات دشت هایت در بسیط زمان دارد
ای خانیک ای سرزمین گل های بابونه وبلبلان خوش خوان وکبک های نغمه گر
وبراستی ارکست سنفونی تورا در هیچ کجای جهان نمی توان یافت
توبکر وزیبا یی
ای سرزمین زیبای
من هرچه بگویم کم است
ازمیان تگ هایت
،در فصل بهاران که معدن شکوفه های بادام است،
ای سرزمین من درفصل نیسان وعصرگه شیشه هایت
و زیبا یی آسمان با آن ابرهای سیاه
که مشت می کوبد ونهیب می زند
برخیز که باران آمد
آب در بندان کن
بندوکشته های دیمت را سیرآب نما
بازهم
ای خانیک ای سرزمین زیبای من دوستت دارم
بازنان دیگ چه بر سر ت
در وقت گله دم
با آن چوب های کج مؤوج محک شان
وچه زیباست غز غن های سرشار از شیرت
ای خانیک زیباست راه کش گاه ات در صبحگاهان وشامگاهان
بیدارباش با زنگ گوسفندان
وعصر گاهان ووضوساختن در چشمه ای
پراز زنگ گوسفندان مست علف چر یک روز شاد
وخواب با صدای زیبای بع بع بزغاله کان در پی مادر
در برگشتگان از شب چر
خانیک ای سرزمین زیبای من دوستت دارم
سرزمین زیبای من مرا بابت تمام کوتاهی هایم
که توانم نیست به نسل های آینده بگویم از زیبایی ات
از اینکه دو جوی آب بری داشتی
حال چنین خشکیده ای
چه زیبا به خواب نوشین خوابیده ام
درحالی که مردمان سرزمینم همه امیدشان آب است
بیایدمشکلات را به پای خدا نگذاریم.
بیاید کمی با خودمان روراست باشیم
وکارها را با هم انجام دهیم
تا خدا به رحمت عنایت فرماید و خانیک ای سرزمین من
منتظر باش!، هنوز هم از تو ومردمان عزیزت خواهم گفت؛
به زودی