واژه خانی به معنی چشمه است. این واژه در گویش های گوناگون ایرانی به صورت های: خان، کان، کهن،کن، کهنی، کانی، خونی و خانی… بازمانده است و بکار می رود. مصغر آن خانیچه و خانیجه است. با بررسی ژرف، پیرامون این واژه و پیشینهی آن، به انگیزه ی نام گذاری بسیاری از دیه های ایران پی می بریم، چه همه به ارزش آب و درخت به سبب کمبودش- آگاهیم. آب و درخت از دیدگاه های گوناگون در ایران در خور بررسی است. در اینجا تنها واژههای خانی و خانسار را بر می گزینم وپیرامون آنها هر چه فشرده تر سخنی میداریم.
واژه خانی بمعنی چشمه و خانسار بمعنی چشمه سار، در متن های تورفانی مانوی بصورت «خانیگ Xânخg» و «خانسار Xânsâ» بکار رفته است. در یکی از بخشهای آثار مانوی ترفانی (زیر عنوان: پدر بزرگی و بهشت) این عبارت آمده است:
دارُگ،خانیگ اُد آبروُد پَد هُو واریندیسپ روز DârûXânخ ud âbrôd pad hô wârênd wخsp roz یعنی درخت، چشمه و گیاه به او (بوسیله او) به وجد آیند همه روز. و در عبارت دیگری از همین سرودهای ترفانی (زیر عنوان: اهریمن و دوزخ) واژه خانسار آمده است:
زَهرین خانسار ِازدمند اژ هو zahrên Xânsâr isdamênd az hô
یعنی زهر گین چشمه سار (چشمه سار زهرآگین) بیرون دمند از او (از آن بیرون می جهند) و نیز در منظومه درخت آسوریک (که آنهم از آثار منسوب به مانوی است) در یک بیت ضمن مناظره بُز با درخت خرما واژه خانیگ (که هم بصورت پارتی خانیگ و هم به گونه پهلوی جنوبی خانیک خوانده می شود) بکار رفته است و آن بیت اینست:
«گیاه تازه خورم از خانیک آب سرد».
و چنانکه گفتیم در متن های پهلوی ساسانی به صورت خانیک بکار رفته است از جمله: در بندهشن(۷)(نکتهیی که یادآوری آن بایسته است اینست که «گ»های انجامین پارتی در پهلوی ساسانی تبدیل به «ک» می شوند و در فارسی پس از اسلام می افتند و این تحول را در همین واژه میبینیم: خانیگ xânîg پارتی ـ خانیک xânîk پهلوی = خانی xânî فارسی امروزی).
واژه خان و خانی در نام دیه ها و جاها:
در فرهنگ دیه ها و روستاهای ایران و نیز در مجموعه آمار عمومی (نشریه آمار ـ در آبانماه ۱۳۳۵) دهها دیه و روستا بنام خان آباد و خانی آباد و چندین روستا به صورت خانیک به چشم می خورد که بی گمان در نام های «خان آباد» نیز همه با کسر نون تلفظ میشوند که آنها را نیز می توان «خانی آباد» ضبط کرد که جزء اول همه آنها (خان آباد ـ خانی آباد) همین واژه خانی به معنی چشمه است و من گمان می کنم جزء دوم این نامها یعنی «آباد» باید در اصل «آبه» یا «آوه» بوده باشند زیرا «آبه» و «آوه» به معنی جا و گنبد است که نمونه آنرا در «گرمابه یا گرماوه»(۱۳) «سرداب یا سردابه» در «مهراب یا مهرابه» «خوراب یا خورابه ـ خرابات» و نیز به صورت مستقل و قدیمی مانند «آوج» میبینیم(۱۴) که در اینصورت خان آبه یا خانی آبه به معنی چشمه سرا یا سراچشمه است. با بررسی موقعیت جغرافیایی دیه های یادشده (در فرهنگ روستاها و آمار عمومی) میبینیم که زندگی و کشاورزی این روستاها از آب چشمه است (و اگر صورت خان آباد را نیز بپذیریم همین معنی آباد شده از چشمه را می دهد) و نیز روستاهایی که بنام خانیک نامگذاری شده اند همین معنی چشمه را دارند (یعنی به همان صورت یاد شده در متن های پهلوی) برای نمونه شرح یکی از این دیه ها را مینویسم:
«خانیک دهی است ازبخش صومای شهر رضائیه در شمال هشتیان در دامنه کوهی واقع است، هوایش سرد و سالم است، زبان مردم آن یکنوع کردی است و مذاهب تسنن دارند آب آنجا از چشمه تأمین می شود». در شرح دیگر روستاهای به همین نام، همین موقعیت را میبینیم. در تهران چند محله را بنام «آب» و «چشمه» میخوانند مانند «سرچشمه ـ آب فرمانفرما ـ آب شاه ـ آب سردار . . .» و نیز محله معروف «خانی آباد» که خیابانی نیز در آن محله به همین نام است باید در اصل «خانی آبه» بوده باشد به معنی: چشمه سرا یا سراچشمه.
در اینکه خانی به معنی چشمه است (با توجه به آنچه گفته شد و در زیر خواهد آمد) هیچ شک نیست. در برهان قاطع آمده است «خانی، بر وزن فانی، . . . حوض و چشمه آب را نیز گفته اند». «خانیچه، بر وزن بایچه، حوض کوچک، چشمه کوچک را گویند». راوندی در راحه الصدور مینویسد: «صدقه جاریه آنست که پادشاهان مدرسهها سازند و وقف ها کنند و مساجد و خانیها و چشمه سارها و کهریزها آورند . . . »
در ادبیات و شعر فارسی این واژه به کرات بکار رفته است که نمونه یی از آنها را در اینجا می آوریم:
قطران تبریزی در یکی از چکامههای خود گوید:
از آن روی ناری و زلف دخانی
دوخانی پدید آید اندر دو چشم
که شاعر در اینجا به آسانی می توانست بگوید: «دو چشه پدید آید اندر دو چشم. ولی جناس «دوخانی» را با «دخانی» به معنی «دودی و دودی رنگ» ترجیح داده است.
خاقانی شروانی در چکامه معروفش:
خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا
گوید این خاقانی دریا مثابت خودمنم
که اگر «قا» را از میان «خاقانی» بیندازیم خانی بجا میماند بمعنی چشمه.
نظامی گنجه یی در داستان شیرین و خسرو میگوید:
بظلمت رفته آب زندگانی
ز شرم آب آن رخشنده خانی
و در پاسخ دادن شیرین به خسرو میگوید:
چو دریا راز پنهانت ندانم
هر آنچم در دل آید بر زبانست
تو آن رودی که پایانت ندانم
من آن خانیچه ام کابم عیانست
و نظامی در هفت پیکر میگوید:
چشمه آب زندگانی بود
آب کوثر نه آب خانی بود
آخرش آب زندگانی داد
اولش گر چه آب خانی داد
بود از آن خانی آب آن بنگاه
تا برد سوی خانه پنهانی
خانیی آب بود دور از راه
کوزه پر کرد از آب آن خانی
اوحدی مراغه یی نیز چند جا واژه خانی را به معنی چشمه در اشعارش بکار برده است از آن جمله:
عاشقان را سینه آتشخانه باید دیده خانی
نام خود عشق نهادی چیست این افسردگی ها
صد خانه ی چون دوزخ صد دیده ی چون خانی
یک روز نمیآیی تا در غم خود بینی
اشک چون خون و چشم چون خانی
حاصل ما ز زلف و عارض اوست
و خواجوی کرمانی گوید:
تو خان و مرا دیده از گریه خانی
تو ماه و مرا پیکر از دیده ماهی
(برگرفته از مقاله خوانسار – خانی، نوشته علی قلی محمودی بختیاری، مجله هنر و مردم، شماره ۹۴، مرداد ۱۳۴۹). صفحات ۴۶ تا۴۸