باسمه تعالی
پنج شنبه شبدر حلقه صالحین از حضور یکی از جانبازان دفاع مقدس بهره بردیم ایشان کهجهت سرزدن به اقوام به روستا آمده بودند را در مسجد ملاقات و از ایشان خواستیم اعضای حلقه را با بیان خاطراتشان بهره مند کنند . و این برادر گرامی هم این خواسته را اجابت کردند و خاطره ای از اولین اعزامشان در سال ۶۴ بیان کردند و در پاسخ به سوال یکی از حاضرین در خصوص نحوه مجروحیت و از دست دادن یک پا سوالی پرسید که پاسخ گفتند . امید است سایر رزمندگان دوران دفاع مقدس نیز با حضور در جمع جوانان و نوجوانان و بیان واقعیت های دوران دفاع مقدس ، این قشر را با فضای حاکم در جبهه ها و مقاومت و ایثار هم سن و سال هایشان در آن مقطع بیشتر آشنا کنند. در این جا یکی از خاطرات ایشان را مرور می کنیم
شب عملیات بود دعای توسل و مراسم معنوی برگزار شد در تاریکی سوار بر قایق ها و آماده حرکت شدیم . وظیفه گروهان ما تصرف جاده الاماره بود وقتی خط شکسته شد در جاده مسقر و به پاکسازی منطقه و تصرف خط دوم دشمن مشغول بودیم . در این هنگام از نقطه ای در جاده صدای الله اکبر بلند شد چیزی که در بین رزمندگان مرسوم بود افراد به سمت نقطه مذکور حرکت کردند در نزدیکی آن محل ناگهان رگبار گلوله به سمت ما سرازیز شد بچه های در اطراف جاده پناه گرفتند همه در تعجب بودند بعد از مدتی مشخص شد عراقی ها در آن نقطه سنگری مستحکم ساخته و تیربارها را مستقر کردند و جهت گول زدن ما الله اکبر می گفتند تا ما فکر کنیم خودی هستند وقتی متوجه این قضیه شدیم تعدادی آرپیجی زدن مامور شدند و سنگر را منهدم کردند تا این که صبح شد و ….