شعری از آقای علی ناصری
به نام خدا
اهل خانیکم
روستایی به افق ها نزدیک
که نگینی ست در دشت بیاض دو کویر
روستایی برآن کوه بلند
که نشانی زاندیشه این سامان است
کوه آنرا که کروکی نامش
وکمی پایین دست
چشمه افکنده به دشت
که یکی شور، دگر شیرین است
وین یکی قلعه حسن بیک دگر آب دریگ
وسر کوه بلندش به همه زیبای
سرآن کوه نسرچه عجب بارگه ی است
خود آن تاج ده ،وشاهی آن
وهمین نام به تسمیه خانیک زدند
ومقابل ،یل آن تپه نمادیست زتاریخ کهن
قلعه ای، سنگین
یادگاری زتاراج و امان مردم
وسخت کوشی انسان به گذر گاه زمان
اهل خانیکم
مردمانش همه در صدق وصفا
همچوصدف
وهمین آب زسرچشمه آن می جوشد
روستایی به بلندای کویر
که جوانان دلیری دارد
شاهدش شش لاله فداییست به آن
آری این شیرکه خسبیده به لوت
دامنی دارد به بلندای نظر
وباغات نسر، فصل بهار
پر کند دامن طفلی زاین نان جویین
وشقایق نامش؛تحفه ی ماه برّه فصل بهار
ومنم….در گذر ….این …..دوران
اهل روستایی به تاریخ بلندای زمان
پدرم راز چنارش را گفت:……….؟!
وکنون،هیچ نمانده است زآن میراثم
وهمین خاطره است
وهمین هم زیباست
که منم ……………. خانیکی
خانیک که در قدیم خانیکشاه بوده است از روستا های شهرستان فردوس وچنار معروفی داشته است که به روایت اجدادم شاه اسماعیل صفوی زیر سایه آن اطراق کرده است وبقایای قلعه ای از زمانهای قدیم که در زمان حمله اشرار وبیگانگان مردم در آن جمع می شده اند.
مشاهده شعر در سایت شعرنو http://www.shereno.com/file.php?id=299365
www.shereno.com