شعر “بهار آمد آینه ها را تمیز کنیم” از شاعر “علی ناصری” بهار آمد آینه ها را تمیز کنیم بیایید امسال آینه هامان را بابخارشوی و نانو تمیز کنیم وبهتر ببینیم دیروز زنی را دیدم ،قلب نداشت!! پرسیدم نثار شویی معتاد نموده بود بچه ای را دیدم سینه مادر مرده …
ادامه مطلب »انشای بهار
شعر “انشای بهار” از شاعر “علی ناصری” اندر ایین بازار رنگ ،خانه مان از پایه سوخت خانه ای باید زنو بر پا کنیم دوستی هایی که مردن پس به اعجاز سخن احیا کنیم مادر این فصل بهار برّه مه خود ترازویی به شش دور قمر برپا کنیم خوشه چینان سخن …
ادامه مطلب »خلوت راز
شعر “خلوت راز” از شاعر “علی ناصری” ویرانه دل ،خانه عشاق جهان است بیچاره ی دل،کنج خرابات نهان است درخویش نما غور که آغاز نمای است آغاز خودی ،ختم خودی ، رازهمان است رسمی که به خلوت کده مجتهدان است آشفته؟! نه آن قطره ی درّی که چکان است رازیست …
ادامه مطلب »دل
شعر “دل” از شاعر “علی ناصری” دل بسته ام به یاری حوری وشی نگاری او میزند به جانم چنگ، طرازکاری من می سپارمش جان اومی زند قمــــاری من آن قمــــار بازی کاشفتــه در غبـاری برخواست آن غباری بیمار دل به حــــالی وآن حال خوش که دادم غارت گری به زاری …
ادامه مطلب »یادش مباد فراموش
شعر “یادش مباد فراموش” از شاعر “علی ناصری” شب ،سکوت،سنگر/دل،ناله،نور/…سنگرکمین/مرزآسمان وزمین/فاصله ها ی اندک/پنجره ای روبه خدا /نیزارهای مجنون ،خدا/سنگر روبه آفتاب/زاینده تفکرات ناب/ومحضر لاهوتیان/جایی که /ومعامله با دوتکبیر/ورنگ فقط چشم یار/کمین کمند ابروی یار/وتیر قناسه، پیک وصال/صفیر گلوله،نامعادله ی دنیا/و ضرب آ هنگ نتش گام اول وصل/سنگر کمین، راه …
ادامه مطلب »